جدول جو
جدول جو

معنی حسین کرد - جستجوی لغت در جدول جو

حسین کرد
(حُ سَ نِ کُ)
شبستری. پهلوان داستانی است که به نام ’حسین کرد’ معروف شده است. او در آن داستان دست پروردۀ حسن بیدآبادی و مسیح دکمه بند تبریزی خوانده شده است. این داستان وقایعی در دورۀ صفوی رانشان میدهد و مکرراً در هند و ایران چاپ شده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ دَ)
آفرین گفتن. آفرین کردن. به زیبائی ستودن:
ای خداوندی که چون احسنت گوئی بنده را
شعر آنرا مشتری بر آسمان تحسین کند.
امیر معزی (از بهار عجم).
طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق
تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش.
سعدی (گلستان).
صلح با دشمن اگر خواهی هر گه که ترا
در قفا عیب کند در نظرش تحسین کن.
سعدی (گلستان).
کاش باری باغ و بستان را که تحسین میکنند
بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست.
سعدی.
رتبۀ فکر ترا صائب عروجی دیگر است
میکند تحسین خود هر کس کند تحسین تو.
صائب (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ کَ)
دهی است از دهستان ورگهان بخش هوراند شهرستان اهر. واقع در 29500گزی جنوب خاوری هوراند و 16هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. دارای 66 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از رود خانه کجرود و چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ کَ)
دهکدۀ حوزۀ بسیار خرم و سرسبزی است که از قلعۀ مرادبیگ نخستین قریۀ کوهدامن سمت شمالی تقریباً سه هزارگز بطرف سرایخواجه واقعست. این حوزه کاملاً مشجر و مزروع بوده و حاوی انواع اشجار مثمر و غیر مثمر و دارای هر گونه میوه از قبیل انگور، سیب. آلوبالو. زردآلو، آلوبخارا، چهارمغز و غیره میباشد. قریه بر سر جادۀ عمومی بین کابل و چاریکار واقع و در کندسرک چندین دکان نیز وجود دارد که عابرین هنگام رفت و آمد برای چند دقیقه یی فرودآمده بصرف چای و میوه میپردازند. در سمت شرقی سرک، تقریباً به فاصله 500 گز، قرارگاه عسکری واقع شده که یک لواء از قوای مرکز، در آنجا مستقر میباشد. این موضع در زمان حکومت امیر حبیب اﷲخان شهید مسکن شخصی میرزا محمدحسین، مستوفی آن زمان بود که بعد از اعدام مشارالیه در وقت امانیه ضبط گردید، و هنگامیکه محتر گل مهنمد در سال 1309 هجری قمری بسمت رئیس تنظیمه (؟) در کوهدامن کار میکرد این موضع را بنام میرزا محمدحسین مذکور ’حسین کوت’ تسمیه کرد و بعداً بحیث اردماه قرار گرفت. در این حوزه درخت چنار خیلی زیاد و نظررباست. این موضع از حیث ارتباط بحکومت درجه اول کوهدامن مربوط ولایت کابل بوده و از کابل در حدود 25 هزارگز مسافت دارد. (فرهنگ جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن. واقع در پنج هزارگزی جنوب باختری فومن. ناحیه ای است واقع در جلگه. معتدل مرطوب مالاریائی. دارای 60 تن سکنه میباشد. طالشی زبانند. از کشت رودخان مشروب میشود. اهالی به ذغال فروشی و کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: شال بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ گُ)
دهی است جزء دهستان شراو بالا، بخش وفس شهرستان اراک. واقع در 51هزارگزی جنوب باختری کمیجان و 12هزارگزی مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر. دارای 229 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات و چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات، انگور. اهالی به کشاورزی و گله داری، قالیچه بافی گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ تُ)
محمد بن حسن بن حیدر حسینی کوه کمری. متولد در ارونق از نواحی تبریز و متوفی در نجف 23 رجب 1299 هجری قمری 1882/ میلادی او فقیهی اصولی و مرجع شیعه بود. او راست: ’مقدمۀ واجب’ و جز آن. وی بعد از شیخ مرتضی انصاری مرجعیت یافت. (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 27 ص 154) (اعلام الشیعۀ قرن سیزدهم هجری ص 240) (ذریعه ج 1 ص 189 و ج 11 ص 215)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ خُرْ رَ)
زانوسی مازندرانی خراسانی الاصل. شاعر صوفی معاصر هدایت بود و در مجمع الفصحا او را یاد کرده است. (ذریعه ج 9 ص 292)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ کِ رِ)
ملک معزالدین از آل کرت سربداری چهل سال سلطنت کرد. 732-771 هجری قمری) و در این سال درگذشت. ابن حسام شاعر ’ماءه عامل’ منظوم را به نام وی ساخته است. رجوع به مقدمۀ این لغتنامه و تاریخ عصر حافظ ص 214 و 222 و رجال حبیب السیرص 55 و 63 و 66 و از سعدی تا جامی ص 199 و 200 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ کِ)
ابن خلیل کریدی منسوب به جزیره کرت. در شهر قندیۀ آن جزیره مدرس بود و در همانجا در 1218 هجری قمری درگذشت. او راست: تعلیقات بر ’سراجیه’ و الفوائد الکلامیه و مناسک حج، و جز آنها. (هدیه العارفین ج 1 ص 332)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
آفرین گفتن، احسنت گوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
نکوداشتن، بنیک داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
ستایش کردن، ستودن، آفرین گفتن، تعریف کردن، تمجید کردن، ثنا گفتن، نیک شمردن، نیکو دانستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
للإعجاب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
Admire, Adulate, Commend, Rave
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
admirer, aduler, louer, vanter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
ammirare, adulare, lodare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
восхищаться , льстить , хвалить , восхвалять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
bewundern, schmeicheln, loben, schwärmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
захоплюватися , лестити , хвалити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
podziwiać, schlebiać, chwalić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
钦佩 , 奉承 , 称赞 , 赞美
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
admirar, adular, louvar, elogiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
প্রশংসা করা , তোষামোদ করা , প্রশংসা করা , প্রশংসা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
تعریف کرنا , چاپلوسی کرنا , تعریف کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
admirar, adulador, alabar, elogiar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
kuhimiza, kutukuzwa, sifa, kupigia debe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
hayran olmak, yağ çekmek, övmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
감탄하다 , 아첨하다 , 칭찬하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
崇拝する , お世辞を言う , 称賛する , 賞賛する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
प्रशंसा करना , चापलूसी करना , सराहना करना , सराहना करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
mengagumi, memuji berlebihan, memuji
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
ชื่นชม , ประจบ , ชม , ชื่นชม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
bewonderen, vleien, prijzen, loven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تحسین کردن
تصویر تحسین کردن
להעריך , לחמול , לשבח , להלל
دیکشنری فارسی به عبری